شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
سر می نهد تـمــام فـلـک زیــر پای او دل می بـرد ز اهل حــرم جـلوه های او عبدالله است و ایل و تباری کریم داشت با این حـســاب عــالــم و آدم گــدای او انگــار قاب کـوچکی از عکس مجتبی هر لحظه می تـپـد دل زیـنـب برای او او حس نمیکند که یتیم است و خون جگر تا با حـسیـن می گــذرد لحــظه های او بــالاتــر از تمـامی افــلاک می نشست وقتی که بود شــانــۀ عبــاس جــای او نیــمش حسن و نیمۀ دیگــر حسین بود بــوی مـدینــه می رسد از کــربلای او مثــل رقیــه روح و روان حسیــن بود او همچو عمه دل نگــران حسیــن بود |